بهشت
این چه حرفیست که در عالم بالاست بهشت
هر کجا وقت خـوش افتـاد همانجاست بهشت
دورخ از تیـــرگی بخت درون تـــــــــو بــود
گر درون تیــره نباشد همه دنیــاست بهشت
صائب تبریزی
گفتگو از مرگ انسانیت است
از همان روزی که دست قابیل
گشت آلوده به خون حضرت هابیل
«از همان روزی که فرزندان آدم
زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید
آدمیت مرد»
گرچه «آدم» زنده بود!
با درد بساز چون دوای تو منم
در کس منگر که آشنای تو منم
گر کشته شوی مگو که من کشته شدم
شکرانه بده که خونبهای تو منم
دل در بر من زنده برای غم تست
بیگانهی خلق و آشنای غم تست
لطفی است که میکند غمت با دل من
ورنه دل تنگ من چه جای غم تست
باز آمدم و برابرت بنشستم
احرام طواف گرد رویت بستم
هر پیمانی که بیتو با خود بستم
چون روی تو دیدم همه را بشکستم
مولانا
میدونی وقتی خدا داشت بدرقم می کرد بهم چی گفت؟
جایی که میری مردمی داره که میشکننت
نکنه غصه بخوری ، تو تنها نیستی
من درتوجریان دارم
تو کوله بارت عشق می گذارم که بگذری
قلب می گذارم که جا بدی
اشک میدهم که همراهیت کنه
و مرگ که بدونی برمی گردی پیشم
نامت چیست؟
آدم
فرزند؟
من را نه مادری نه پدری، بنویس اولین یتیم عالم خلقت
محل تولد؟
بهشت پاك
اینك محل سكونت؟
زمین خاك
آن چیست بر گرده نهادی؟
امانت است
کاش می شد لحظه ای پرواز کرد
حرفهای تازه را آغاز کرد
کاش می شد خالی از تشویش بود
برگ سبزی تحفه ی درویش بود
کاش تا دل می گرفت و می شکست
عشق می آمد کنارش می نشست
کاش با هر دل , دلی پیوند داشت
هر نگاهی یک سبد لبخند داشت
کاش لبخندها پایان نداشت
سفره ها تشویش آب ونان نداشت
گایـیـکه لــه عاسمــان و نـاوی کویــه
گایـیـکه ده لیـن هه لگری هـه ردو بویـه
سه یری که ره گه ل بکه ی له ناو ئه م جوته
گه ر ژیـر و به بیری سه یری خوش بو تویه
ئه م پیاڵه وتی که هاته سه ر لێوانم
شا بوم و گه لێ وه ک تۆ له ژێر فه رمانم
له خوارنه وه ما ده فر و پیاڵه م زێڕ بون
وا ئێسته پیاڵه م و به سه ر خۆشانم!
هرگز از مرگ نهراسیده ام
اگرچه دستانش از ابتذال شکننده تر بود.
هراس من باری همه از مردن دز سرزمینی ست
که مزد گورکن
از آزادی آدمی
افزون باشد.
جستن
یافتن
و آن گاه به اختیار برگزیدن
و از خویشتن خویش بارویی پی افکندن
حاشا حاشا که هرگز از مرگ هراسیده باشم
احمد شاملو
لبخند رازی است
عشق رازی است
اشک آن شب لبخند عشقم بود
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنانکه ببینی
یا چیزی چنانچه بدانی...
من درد مشترکم
مرا فریاد کن