"وصال آرزو"ادبیات و موسیقی
اشعاروجملات زیباازبزرگان ایران وجهان

آیه های زمینی

آنگاه
خورشید سرد شد
و برکت از زمین ها رفت
و سبزه ها به صحرا ها خشکیدند
و ماهیان به دریا ها خشکیدند
 
و خاک مردگانش را
زان پس به خود نپذیرفت

 



ادامه مطلب...
تاریخ: جمعه 20 بهمن 1391برچسب:,
ارسال توسط یوسف دوست

 

کسی بی خبر آمد،مرا دست خودم داد 

کسی مثل خودم غم ،کسی مثل خودم شاد 

کسی مثل پرستو در اندیشه ی پرواز 

 کسی بسته و آزاد اسیر قفسی باز 

  کسی خنده کسی غم کسی شادی و ماتم 

 کسی ساده کسی صاف کسی در هم و برهم 

 کسی پر ز ترانه کسی مثل خودم لال 

 کسی سرخ و رسیده کسی سبز و کسی کال 

 کسی مثل تو ای دوست! مرا یک شبه رویاند 

 کسی مرثیه آورد برای دل من خواند 

من از خواب پریدم،شدم یک غزل زرد

 و یک شاعر غمگین مرا زمزمه می کرد

 




تاریخ: جمعه 20 بهمن 1391برچسب:,
ارسال توسط یوسف دوست

کوچه
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید



ادامه مطلب...
تاریخ: دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:کوچه,گذشت,عشق,
ارسال توسط یوسف دوست

ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم

ز پوچ جهان هيچ اگر دوست دارم
تو را اي كهن بوم و بر دوست دارم
تو را اي كهن پير جاويد برنا
تو را دوست دارم، اگر دوست دارم
تو را اي گرانمايه، ديرينه ايران
تو را اي گرامي گهر دوست دارم


ادامه مطلب...
تاریخ: پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:دوست,تو,دارم,,
ارسال توسط یوسف دوست

زندگانی بی پوچی 

خدایا!خدایا! 

همه ی زندگانیم 

درتمام عمرم،برآنم

 

باگفتارم،بادست هایم 

باافکارم،با رازهایم

بامی وجامم 

باعشق وعرفانم 

باشعرواشعارم 

باشاعران وبزرگانم 

باهمه ی دردهای غریبم 

کاری کرده باشم 

کمکی یاکه خدمتی 

اگرناچیزهم باشد 

یابه چشم هم نیایدشاید 

به همه ی مردمانم 

به دوستان وعزیزانم 

تا دریابم که پوچ نبوده است زندگانیم  

ووحشت عمری بی ثمرنداشته باشم 

پس توکل به خدا وخدایم

 

یوسف دوست




تاریخ: پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:زندگان, پوچی,یم,خدا,
ارسال توسط یوسف دوست

هنر

برای وصول به خداعارف بودن هنراست      میان این چندعارف پخته شدن هنراست

درهم نشینی بااین همه خامان                درگنگره ی دوست سوختن هنراست

بااین همه خشک دلان بی شور             دل خون وشیدا گشتن هنر است

میان این همه خاموشان راه عشق              بس فریاد و ناله کردن هنر است

ای خودپرستان کنشت بی احساس           هم دل وآدمی بودن هنر است

چیره شدن عقل در جدال با عشق            هنر نیست عاطفی بودن هنر است

یوسف مست و خمار بودن آسان است        وگرنه این همه ادعا داشتن هنر است

یوسف دوست




تاریخ: پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:هنر,عارف,دوست,عشق,
ارسال توسط یوسف دوست

آدمک آخر دنیاست بخند

آدمک مرگ همین جاست بخند

آن خدایی که تو بزرگش خواندی

به خدا مثل تو تنهاست بخند

 



ادامه مطلب...
تاریخ: پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:آدم,خدا,گریه,بخند,
ارسال توسط یوسف دوست

ملاقات با دوزخیان

آن دم که مرا می زده برخاک سپارید

زیر کفنم خمره ای ازباده گذارید

تا درسفر دوزخ ازاین باده بنوشم

برخاک من ازشاخه انگور بکارید 

آن لحظه که با دوزخیان کنم ملاقات

یک خمره شراب ارغوان برم به سوغات

هر قدرکه درخاک ننوشیدم ازاین باده صافی

بنشینم و با دوزخیان کنم تلافی 

جزساغرپیمانه و ساقی نشناسم

بر پایه میخانه وشادیست اساسم

گرهمچو همای ازعطش عشق بسوزم

ازآتش دوزخ نهراسم نهراسم 

پروازهمای




تاریخ: سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:باده,دوزخ,ساغر,
ارسال توسط یوسف دوست

 

گوینـد کــه دوزخی بـــود عـاشـق و مـست

قولیست خلاف دل در آن نتوان بست

گر عاشق و می خواره به دوزخ باشد

فرداست ببینی که بهشت همچون کف دست

 

گویند کسان بهشت با حور خوشست

من می گویم که آب انگور خوشست

این نقد بگیر و رست از آن نسیه بدار

کآوازدهل شنیدن ازدورخوش است




تاریخ: سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:بهشت,دوزخ,حور,
ارسال توسط یوسف دوست

دیباچه

بخوان بهنام گل سرخ در صحاری شب
که باغ ها همه بیدار و بارور گردند



ادامه مطلب...
تاریخ: سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:عشق,گل سرخ,
ارسال توسط یوسف دوست

 بهشت

این چه حرفیست که در عالم بالاست بهشت 

هر کجا وقت خـوش افتـاد همانجاست بهشت 

 

دورخ از تیـــرگی بخت درون تـــــــــو بــود  

گر درون تیــره نباشد همه دنیــاست بهشت

صائب تبریزی




تاریخ: سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:بهشت,دوزخ,دنیا,
ارسال توسط یوسف دوست

گفتگو از مرگ انسانیت است

از همان روزی که دست قابیل

گشت آلوده به خون حضرت هابیل

«از همان روزی که فرزندان آدم
زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید
آدمیت مرد»

گرچه «آدم» زنده بود!



ادامه مطلب...
تاریخ: سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:مرگ,انسان,,
ارسال توسط یوسف دوست

با درد بساز چون دوای تو منم
در کس منگر که آشنای تو منم
گر کشته شوی مگو که من کشته شدم
شکرانه بده که خونبهای تو منم

دل در بر من زنده برای غم تست
بیگانه‌ی خلق و آشنای غم تست
لطفی است که می‌کند غمت با دل من
ورنه دل تنگ من چه جای غم تست
 
باز آمدم و برابرت بنشستم
احرام طواف گرد رویت بستم
هر پیمانی که بی‌تو با خود بستم
چون روی تو دیدم همه را بشکستم

مولانا




تاریخ: سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:,
ارسال توسط یوسف دوست

میدونی وقتی خدا داشت بدرقم می کرد بهم چی گفت؟

جایی که میری مردمی داره که میشکننت

نکنه غصه بخوری ، تو تنها نیستی

من درتوجریان دارم

تو کوله بارت عشق می گذارم که بگذری

قلب می گذارم که جا بدی

اشک میدهم که همراهیت کنه

و مرگ که بدونی برمی گردی پیشم




تاریخ: سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:عشق,مرگ,قلب,
ارسال توسط یوسف دوست

نامت چیست؟
آدم


فرزند؟
من را نه مادری نه پدری، بنویس اولین یتیم عالم خلقت


محل تولد؟
بهشت پاك

 

اینك محل سكونت؟
زمین خاك

 

آن چیست بر گرده نهادی؟
امانت است



ادامه مطلب...
تاریخ: یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:آدم,خدا,,
ارسال توسط یوسف دوست

کاش می شد لحظه ای پرواز کرد

حرفهای تازه را آغاز کرد

کاش می شد خالی از تشویش بود

برگ سبزی تحفه ی درویش بود

کاش تا دل می گرفت و می شکست

عشق می آمد کنارش می نشست

کاش با هر دل , دلی پیوند داشت

هر نگاهی یک سبد لبخند داشت

کاش لبخندها پایان نداشت

سفره ها تشویش آب ونان نداشت



ادامه مطلب...
تاریخ: یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:,
ارسال توسط یوسف دوست

گایـیـکه لــه عاسمــان و نـاوی کویــه

گایـیـکه ده لیـن هه لگری هـه ردو بویـه

سه یری که ره گه ل بکه ی له ناو ئه م جوته

گه ر ژیـر و به بیری سه یری خوش بو تویه

ئه م پیاڵه وتی که هاته سه ر لێوانم

شا بوم و گه لێ وه ک تۆ له ژێر فه رمانم

له خوارنه وه ما ده فر و پیاڵه م زێڕ بون

وا ئێسته پیاڵه م و به سه ر خۆشانم!




تاریخ: یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:,
ارسال توسط یوسف دوست

هرگز از مرگ نهراسیده ام
اگرچه دستانش از ابتذال شکننده تر بود.
هراس من باری همه از مردن دز سرزمینی ست
که مزد گورکن
از آزادی آدمی
افزون باشد.
جستن
یافتن
و آن گاه به اختیار برگزیدن
و از خویشتن خویش بارویی پی افکندن

اگر مرگ را از این همه ارزشی بیش تر باشد
حاشا حاشا که هرگز از مرگ هراسیده باشم

احمد شاملو




تاریخ: یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:,
ارسال توسط یوسف دوست

دل من دير زماني است که مي پندارد

"دوستي" نيز گلي است

مثل نيلوفر و ناز،
ساقه ترد و ظريفي دارد.
بي گمان سنگدل است آنکه روا مي دارد
جان اين ساقه نازک را
- دانسته -
بيازارد!



ادامه مطلب...
تاریخ: یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:دوست,دل,تو,گل,
ارسال توسط یوسف دوست
اشک رازی است
لبخند رازی است
عشق رازی است
اشک آن شب لبخند عشقم بود
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنانکه ببینی
یا چیزی چنانچه بدانی...
من درد مشترکم
مرا فریاد کن


ادامه مطلب...
تاریخ: یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:اشک,,
ارسال توسط یوسف دوست

هین رها کن عشقهای صورتی             عشق برصورت نه بر روی سطی
آنچه معشوق است صورت نیست آن      خواه عشق این جهان خواه آن جهان
آنچه بر صورت تو عاشق گشته ای       چون برون شد جان چرایش هشته ای
صورتش برجاست این سیری زچیست      عاشقا واجو که معشوق تو کیست
پرتو خورشید بر دیوار تافت               تابش عاریتی دیوار یافت
بر کلوخی دل چه بندی ای سلیم           وا طلب عشقی که پاید او مقی

ما در این انبار گندم می کنیم             گندم جمع آمده گم می کنیم
می نیندیشیم آخر ما به هوش             کین خلل در گندمست از مکر موش
موش تا انبار ما حفره زدست            وز فنش انبار ما ویران شدست
اول ای جان دفع شر موش کن           و انگهان درجمع گندم کوش کن
گرنه موشی دزد در انبار ماست          گندم اعمال چل ساله کجاست
ریزه ریزه صدق هر روزه چرا          جمع می ناید در این انبار ما
موش = نفس      گندم = جان – روح     انبار = جسم

 

حضرت مولانا




تاریخ: یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:عشق,صورت,,
ارسال توسط یوسف دوست

اشعاربسیارزیبای حضرت مولانا(رض) 

 



ادامه مطلب...
تاریخ: یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:,
ارسال توسط یوسف دوست

ابیاتی برگزیده از اشعارحضرت مولانا



ادامه مطلب...
تاریخ: یک شنبه 18 شهريور 1391برچسب:,
ارسال توسط یوسف دوست

دايك وباب
به رنجي دايك به خيو كراموم
باوك ماندوبو .بونانو ئاوم
دايكي دلسوزم په روه رده ي كردم
ئه گه ر ئه ونه با زور زوده مردم
دايك زور له خوي خوشتري دويم
ئه وبه رگم ده شوا،ئه وراده خا جيم
پيلاوي دايك له باني چاوم
باوكم خوشده وي هه تا من ماوم

ماموستاهه ژار





تاریخ: شنبه 18 شهريور 1391برچسب:دايك,باب,
ارسال توسط یوسف دوست

http://yusuf-doost.mihanblog.com/public/public/rte/images_new/smiles/53.gifزندگی باید کرد! http://yusuf-doost.mihanblog.com/public/public/rte/images_new/smiles/53.gif
گاه با یک گل سرخ
گاه با یک دل تنگ
گاه با سوسوی امیدی کمرنگ
زندگی باید کرد!
گاه با غزلی از احساس
گاه با خوشه ای از عطر گل یاس
زندگی باید کرد!
گاه با ناب ترین شعر زمان
گاه با ساده ترین قصه یک انسان
زندگی باید کرد!
گاه با سایه ابری سرگردان
گاه با هاله ای از سوز پنهان
گاه باید روئید
از پس آن باران
گاه باید خندید
بر غمی بی پایان
لحظه هایت بی غم .......
روزگارت آرام .......




تاریخ: شنبه 18 شهريور 1391برچسب:زندگی,گل,لحظه,
ارسال توسط یوسف دوست

لحظه دیدار نزدیك است
باز من دیوانه ام،مستم
باز میلرزد، دلم، دستم
بازگویی در جهان دیگری هستم
های!نخراشی بغفلت گونه ام را تیغ!
های،نپریشی صفای زلفكم را،دست!
آبرویم رانریزی دل!
ای نخورده مست
لحظه دیدار نزدیك است

مهدی اخوان ثالث





تاریخ: شنبه 18 شهريور 1391برچسب:دیدار,لحظه,
ارسال توسط یوسف دوست

 




تاریخ: شنبه 18 شهريور 1391برچسب:عشق,بود,ازل,
ارسال توسط یوسف دوست

کسی بی خبر آمد،مرا دست خودم داد 

کسی مثل خودم غم ،کسی مثل خودم شاد 

کسی مثل پرستو در اندیشه ی پرواز 

 کسی بسته و آزاد اسیر قفسی باز 

  کسی خنده کسی غم کسی شادی و ماتم 

 کسی ساده کسی صاف کسی در هم و برهم 

 کسی پر ز ترانه کسی مثل خودم لال 

 کسی سرخ و رسیده کسی سبز و کسی کال 

 کسی مثل تو ای دوست! مرا یک شبه رویاند 

 کسی مرثیه آورد برای دل من خواند 

من از خواب پریدم،شدم یک غزل زرد

 

 و یک شاعر غمگین مرا زمزمه می کرد

دکترانوشه




تاریخ: شنبه 18 شهريور 1391برچسب:کسی,غم,شاد,خبر,
ارسال توسط یوسف دوست

 

"کام دوستی"

شکروسپاس بی کران ایزدی را                که دیدم من رخسارزیبای تورا

عجبابرحالم که درکنارتو                         مدهوشم ازآرامش بی پایان را

خوشابرمن که دربودن باتو                       سخن گفتن ازعشق ودوستی را

گویم جان منی ویکی هستیم ای دوست         نه فقط این کلام زیباراسراپای وجودم را

بخیلان نظردارن به عشق ما                     من شرالوسواس الخناس را

دانی چراباتوسرخوشم ای دوست               کاردلم است ونازچشمت را

کامی دارم دوست که فردا                        باهم شویم خاک کوزه ای را

غم ودردوخنده وگریه ی شوق "دوست"       همه خوش است دررسیدن به کام را

تقدیم به  دوستم عزیزم آکام داداش گلم

یوسف دوست




تاریخ: شنبه 18 شهريور 1391برچسب:دوست,آکام,را,
ارسال توسط یوسف دوست
 

 ژینی کورت و به هه لویی مردن 

                                 نه ک په نا به قه لی رو ره ش بردن

لای هه لوی به رزه فری به رزه مژی 

                                 چون بژی شه رته نه وه ک چه نده بژی

ماموستا"هه ژار"


تاریخ: شنبه 18 شهريور 1391برچسب:,
ارسال توسط یوسف دوست
 

پست ثابت

حرف‌های ما هنوز ناتمام ....
تا نگاه می‌کنی
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آن‌که با خبر شوی
لحظه‌ی عزیمت تو ناگزیر می‌ شود
آی .....
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان
         چقدر زود
                     دیر می‌شود!

قیصرامین پور




تاریخ: شنبه 18 شهريور 1398برچسب:,
ارسال توسط یوسف دوست

سفر به خیر
- «به کجا چنین شتابان؟»
گَوَن از نسیم پرسید.

- «دل من گرفته زینجا،
هوس سفر نداری
زغبار این بیابان؟»

- «همه آرزویم، اما
چه کنم که بسته پایم....»

- «به کجا چنین شتابان؟»
- «به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سراین.»
- «سفرت به خیر! اما، تو و دوستی، خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی،
به شکوفه ها، به باران،
برسان سلام ما را.»

دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی

 




تاریخ: شنبه 18 شهريور 1391برچسب:سفر,خیر,نسیم,
ارسال توسط یوسف دوست

به جان جوشم که جویای تو باشم
خسی بر موج دریای تو باشم
 تمام آرزوهای منی کاش
یکی از آرزوهای تو باشم

دکترمحمدرضاشفیعی کدکنی




تاریخ: شنبه 18 شهريور 1391برچسب:آرز,کاش,جان,
ارسال توسط یوسف دوست

 

 

در زندگی زخم هایی هست كه مثل خوره روح آدم را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد. این دردها را نمی شود به کسی اظهار کرد چون عموما عادت دارند این درددهای باور نکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمرند  و اگر کسی بگوید یا بنویسد مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخرامیز تلقی بکنند.صادق هدایت/بوف کور

 




تاریخ: شنبه 18 شهريور 1391برچسب:زندگی,آدم,لبخند,
ارسال توسط یوسف دوست

اولین روز بارانی را به خاطر داری؟
غافلگیر شدیم
چتر نداشتیم
خندیدیم
دویدیم
و
به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم
دومین روز بارانی چطور؟
پیش بینی اش را کرده بودی
چتر آورده بودی
و من غافلگیر شدم
سعی می کردی من خیس نشوم
و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود
و سومین روز چطور؟
گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری
چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد
و
و
و
چند روز پیش را چطور؟
به خاطر داری؟
که با یک چتر اضافه آمدی
و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر راه برویم
.
.
.
فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم
تنها برو




تاریخ: شنبه 18 شهريور 1391برچسب:باران,خاطر,یاد,تنها,
ارسال توسط یوسف دوست

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 15
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 134
بازدید کل : 71534
تعداد مطالب : 35
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1