ملاقات با دوزخیان
آن دم که مرا می زده برخاک سپارید
زیر کفنم خمره ای ازباده گذارید
تا درسفر دوزخ ازاین باده بنوشم
برخاک من ازشاخه انگور بکارید
آن لحظه که با دوزخیان کنم ملاقات
یک خمره شراب ارغوان برم به سوغات
هر قدرکه درخاک ننوشیدم ازاین باده صافی
بنشینم و با دوزخیان کنم تلافی
جزساغرپیمانه و ساقی نشناسم
بر پایه میخانه وشادیست اساسم
گرهمچو همای ازعطش عشق بسوزم
ازآتش دوزخ نهراسم نهراسم
پروازهمای